آیداآیدا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات آیدا

راه رفتن آیدا

سلام چند مدتی بود برات ننوشته بودم عزیزکم  امروز اومدم برات از کارایی که جدیدا انجام میدی بنویسم  توی روروئک میشینی و چون فرشارو برای خونه تکونی جمع کردیم خیلی راحت روی موکت سر میخوری و راه میری و کلی ذوق میکنی  3روز پیش پیش بابایی بودی که ناخوداگاه گفتی بابا  بابایی هم که کلی ذوقتو کرد  امروز هم زیاد سروصدا میکردی و دد و مم میگفتی چند روزی هم هست که با دهنت صدا در میاری و تف میکنی   راستی یه خبر جدید هم اینکه دایی مهدی پریروز عقد کردددددد   برات لباس عید هم خریدیم با یه کاپشن برای سال دیگت امسال که هوا دیگه خوب شده و زمستون رفت این هم عکس دخمل نازم با لباسای خشگلش  مبارکت باشه مامانییی...
10 اسفند 1392

اولین غلت آیدا

سلام آیدای من امروز به تنهایی بدون کمک من غلت زد و دمر شد    داشت دنبال کلیداش میگشت که یهو برگشت حالا دیگه ولکن هم نیست فقط میخواد غلت بزنه   این گل هم برای آیدای من ...
20 بهمن 1392

آیدا5ماه تمام

امروز آیدا خانوم 5ماهش تموم میشه و از فردا میره توی ماه ششم  عزیز مامان روز به روز نازتر میشه  امشب برام انقدر قهقهه زد   راستی امشب یه کار جدید هم میکرد شصت پاشو میخور دفردا یه عکس خشمل ازش میگیرم و عکس 5ماهگیشو میذارم ...
11 بهمن 1392

بدون عنوان

آیدای من چند روزی هست که کم کم یه چیزایی میخوره مثل شیره بادوم که خیلی دوست داره سیب زمینی آبپز با کره که امروز برای اولین بار بهش دادم و انگار دوست داشت  پریروز هم عدسی درست کردم برای خودمون که یه نوک قاشق هم به آیدا دادم این هم عکس آیدا وقتی  عدسی خورده    ...
9 بهمن 1392

تازه های آیدا

آیدا خانوم من چند روزیه که پاهاشو بالا میاره وبا دستای کوچولوش اون هارو میگیره  دو سه روزی هم هست که باز شروع کرده به جیغ زدن 
6 بهمن 1392

زمستان

سلام مامان  امروز تولدمه  هیچکی بهم تبریک نگفت   بیخیال بابایی هم که امتحان داره و سرش به امتحانا بنده وگرنه محال بود یادش بره  راستی دیشب به اولین عروسی بعداز دنیا اومدنت رفتی کلی کیف کرده بودی و میخندیدی قیافت دیدنی بود معلوم بود که چقدر ذوق میکنی  با خودت میخندیدی و به نورای رنگی نگاه میکردی  دیروز سومین برف این سال اومد سالی که تو بدنیا اومدی   دختررم یکی از دوستام پیام دادو تولدم رو تبریک گفت خیلی غافلگیر شدم راستی دیگه میتونی گردنت رو براحتی نگه داری زیر گردنت هم دیگه قرمز نمیشه  فدات شم دیگه داری بزرگ میشی  خبر جدید هم اینکه یه هم بازی داره برات میاد................ ای...
30 دی 1392

بدون عنوان

سلام مامان  امروز 4ماهو 10 روزته  خیلی ناز شدی روز به روز کارای جدید میکنی    فقط هنوز غلت نزدی   چند روزیه جیغای باحالی میزنی فکر کنم از آتنای دایی داود یاد گرفتی  لثه هاتم میخواره فقط دوست داری دستت یا یه چیز دیگه توی دهنت باشه راستی این هم عکسی که امروز ازت گرفتم  ...
23 دی 1392