آیداآیدا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات آیدا

آیدا خانم سه سال وهشت ماه

سلام  من با خیلی ماه  تاخیر اومدم برای آیدای گلم بنویسم شیرین زبونیاش که از حد گذشته دختر گلم الان 3سال و چهار ماه داره عزیز مامان نقاشی های خشگلی میکشه که حتما چند تا از نقاشی هاشو توی سایت اپلود میکنم دخترم امروز استیناشو خیس کرده بود که سرش داد زدم   و اون هم طبق معمول حاضر جواب گفت خب من بچم حالیم نیس و من به زور جلوی خندمو گرفتم بعدم چسبو برداشته بهش میگم برای چی برداشتی میگه کار دارم مشکلیه؟؟ راستی وزن الان آیدا 14/5 هست قدش هم 99هست  ...
19 ارديبهشت 1396

خانوم تر شدن آیدا

سلام  آیدا خانوم من چند روزی هست که دیگه شیر نمیخوره یعنی از 10/8 تا امروز فقط یکبار شیر خورد و دیگه نخورده خداروشکر خیلی خوب از شیر گرفته شد چون تدریجی شیر خوردنش کم شد تا دیگه نخورد  برای چشمش چند روز پیش پیش دکتر بردیمش گفت خداروشکر مشکلش حل شده و هیچ مسدودی در مجرای اشکش دیده نمیشه  ایدای من روز به روز داره بزرگ میشه و چقدر لذت داره و شیرینه که بزرگ شدن بچه را ببینی و حرف زدن های شیرینش رو  از خدا میخوام به همه این طعم شیرین رو بچشونه ...
17 آبان 1394

چشمای خشگل آیدا 2

سلام سلام  دیر اومدم ولی خب اومدم یه چیزایی رو بنویسم برای آیدا خانوم  پنج شنبه هفته گذشته تولد گل دخترم بود یه جشن مختصر گرفتیم که امیر محمد خاله هم قاطی شد و تولدشون یکی شد  البته توی این جشن همه فکر من به روز شنبه بود یهنی چند ماهیه که درگیر چشم آیدا خانوم بودم بالاخره با بابا علی تصمیم گرفتیم که شنبه یعنی 14 شهریور آیدا رو ببریم و توی مجرای اشکش لوله بذاریم  با اینکه یه کم طول کشید و من استرس داشتم و آیدا هم خیلی گریه کرد و باید 4 ساعت ناشتا میبود و ازم اب و ؛ذا میخواست ولی خدارو شکر نسبت به قبل که میل زد خیلی بهتر بود و اصلا چشمش ورم نداشت  از خدا میخوام که چشمش خوب خوب بشه و دیگه مشکلی نداشته باش...
17 شهريور 1394

جمله های دخترکم

سلام  با اینکه دیر اومدم ولی خب اومدم  آیدا خانوم مامان شروع کرده جمله های کوچیکی رو بگه  مثل مامان بیا  بابا اومد  اینم هست  دخترم چند روزی هست که روی بدنش دونه های ریز قرمز اومده که دکتر پوست گفت مشکل خاصی نیست و فقط حساسیت به یه چیز خاصه  خارشش دخترم رو اذیت میکنه 
22 ارديبهشت 1394

نوروز 94 دومین نوروز آیدا

سلام بعداز مدت ها امودم برای دختر گلم بنویسم  امروز چهارمین روز از فروردین 1394 هست  آیدای من هم روز به روز بزرگ و ناز تر و شیرین تر میشه  12 اسفند باید واکسن یک سالو نیمی ایدا رو میزدیم که به خاطر مسافرت به بجنورد و عروسی دایی مهدی و رفتن به مشهد عقب افتاد و بعداز اون هم آیدا خانوم سرما خورد و قرار شد که واکسنش رو 10 فروردین یعنی 6روز دیگه بزنیم   انشاا... این سال سال خوبی برای همه و ما باشه سالی پراز شور و شادی و سلامتی   این هم آیدا در نوروز 94              ...
5 فروردين 1394